پارت هفتاد و چهارم

زمان ارسال : ۲۴۴ روز پیش

داخل ماشین نشسته بودم و با چشمان سرخ از اشکم به روبه رو چشم دوخته بودم. بی گمان آن شب اگر نوید به فریادم نرسیده بود، معلوم نبود چه آینده دردناکی در انتظارم بود. در ماشین باز شد و نوید کنارم نشست. چسب زخم و الکل و پنبه و آبمیوه توی دستش بود. آبمیوه را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید